بسم الله النور
می خواهم از یک قلم بنویسم برای ورق
چه قدر یخ زده؛ تمام ضمیر های من ؛«من» میشود
جای تو و او در تمام این ورق؛ لابه لای تمامِ واژه های قصه ام
به یک سوال ؛ تبدیل میشود
و من هنوز هم ، تمامِ واژه هایم ، با من آغاز می شود
و حتی تمامشان هم به من تمام میشود
چقدر سخت و تلخ است برای تو
تمام این ضمیرهای تکراری
که آخر فقط به من تبدیل میشود
در تمام این داستانِ ورق نویسی ام
تمام واژه ها به یک ضمیر سجده می کنند
و آن؛ من است!
چه ساده و پر از دروغ تمامِ این من های داستانِ من
اتفاقی؛ به عاریه؛ لباس این ضمیر دوم را به تن می کنند
گرچه قرار بود تمام ضمیرهای قصه، دو شوند
اما با تمام حرفهای تو ؛ من به تو تبدیل نمیشود
آخر تمام فعل های این قصه ات
ضمیرِ من آفریده اند
می خواهم از یک قلم بنویسم برای ورق
چه قدر یخ زده؛ تمام ضمیر های من ؛«من» میشود
جای تو و او در تمام این ورق؛ لابه لای تمامِ واژه های قصه ام
به یک سوال ؛ تبدیل میشود
و من هنوز هم ، تمامِ واژه هایم ، با من آغاز می شود
و حتی تمامشان هم به من تمام میشود
چقدر سخت و تلخ است برای تو
تمام این ضمیرهای تکراری
که آخر فقط به من تبدیل میشود
در تمام این داستانِ ورق نویسی ام
تمام واژه ها به یک ضمیر سجده می کنند
و آن؛ من است!
چه ساده و پر از دروغ تمامِ این من های داستانِ من
اتفاقی؛ به عاریه؛ لباس این ضمیر دوم را به تن می کنند
گرچه قرار بود تمام ضمیرهای قصه، دو شوند
اما با تمام حرفهای تو ؛ من به تو تبدیل نمیشود
آخر تمام فعل های این قصه ات
ضمیرِ من آفریده اند
و جای تو واو هنوز هم در تمام واژه های این ورق ؛ به یک سوال تبدیل میشود...
خدای خوب قصه ام؛
ضمیر گمشده ی این قصه ام
خدای خوب قصه ام؛
ضمیر گمشده ی این قصه ام
...میشود آخر که آیا یک روز تمام من به تو تبدیل شود؟
نوشته شده توسط پلک ... در پنج شنبه 87/1/22 و ساعت 4:49 عصر | نظرات دیگران()