بسم الله النور
چه کودکانه ، خام عشقتان به خود شدم.
چه ابلهانه ، عاشق خدای تسبیح و زبانتان شدم.
چه ساده ، دل سپردم به جای خاکی مهرتان.
چه خسته و بی رمق ، به سوی آن کویر پر سرابتان شدم.
چه بی ریا ، به جمعتان ، با تمام اشک و خون خویشتن ، به خنده های پر گهر ، نشان خدایتان قامت بستم.
چگونه باورم شد آن خدا ستودن ؟
چگونه لب ببستم به سیره ایوب؟
چگونه دل ، کمین آرزوی پاکی ، به مقصد مسیح بر صلیب ، چو مرداب خشکیده ، به جای خود نشستم از برای تمامی خدای بر صلیب؟
چگونه باورم شد آن وزیدن پر از گداز اعتکاف؟
...
مهم این است که کنون ، دل بریدم از تمامی قامت عشق
مهم این است که کنون ، تبرم دوش شکستن ها ست.
مهم این است که کنون ، به خدای بتخانه ، به تمام قدش ، کافرم.
مهم این است که کنون ، به یقین ایمان سجاده شب های مسلمانی ابن ملجم ، به تمامی بیزارم.
مهم این است که کنون ، با دلی پر از کین یهودا ، زنده ام.
و شتابانام اینک تا ابد سوی آغوش خدایم...
فاتحه آقا حسن فراموش نشه....
چه کودکانه ، خام عشقتان به خود شدم.
چه ابلهانه ، عاشق خدای تسبیح و زبانتان شدم.
چه ساده ، دل سپردم به جای خاکی مهرتان.
چه خسته و بی رمق ، به سوی آن کویر پر سرابتان شدم.
چه بی ریا ، به جمعتان ، با تمام اشک و خون خویشتن ، به خنده های پر گهر ، نشان خدایتان قامت بستم.
چگونه باورم شد آن خدا ستودن ؟
چگونه لب ببستم به سیره ایوب؟
چگونه دل ، کمین آرزوی پاکی ، به مقصد مسیح بر صلیب ، چو مرداب خشکیده ، به جای خود نشستم از برای تمامی خدای بر صلیب؟
چگونه باورم شد آن وزیدن پر از گداز اعتکاف؟
...
مهم این است که کنون ، دل بریدم از تمامی قامت عشق
مهم این است که کنون ، تبرم دوش شکستن ها ست.
مهم این است که کنون ، به خدای بتخانه ، به تمام قدش ، کافرم.
مهم این است که کنون ، به یقین ایمان سجاده شب های مسلمانی ابن ملجم ، به تمامی بیزارم.
مهم این است که کنون ، با دلی پر از کین یهودا ، زنده ام.
و شتابانام اینک تا ابد سوی آغوش خدایم...
فاتحه آقا حسن فراموش نشه....
نوشته شده توسط پلک ... در سه شنبه 86/4/26 و ساعت 6:2 عصر | نظرات دیگران()