سنگ های دوکوهه زیر عاج کفش هایم له میشدند.چشمانم به افق می نگریست،انگار در جست وجوی تصویری از همت بود غافل از آنکه دیوارهای حسینیه حضورش را فریاد میزدند.روی خاک فکه قدم میزنم ؛نه اشتباه نکنید اینجا نه جمشیدیه است نه پارک ملت.این جا فکه است، با همان رمل های نرم .این جا فکه است ،«فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی .»اینجا قتلگاه است،با تمام خون هایی که رمل هایش در آغوش کشیدند.وکفش های من روی همین رمل ها و روی رد پای همین خونها قدم میگذارند.«فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی».امروز جمعه است آی یهودیان فردا شنبه مقدس شما خواهد آمد . آی مسیحیان پس فردا یادتان نرود به کلیسا بروید.امروز جمعه است.آی منتظران مهدی ! مگر میشود منتظر بود وعاشق ؛و بی معشوق لحظه ای را ؛ نه عمری را با ندیدنش سر کرد؟مگر منتظر چیزی جز آنچه معشوق میخواهد میشود؟مگر منتظر چشمانش چیزی جز انتظار می بینند؟مگر عاشق دل معشوق میشکند؟
آی مدعیان انتظار کمتر دروغ بگویید.مگر میشود ادعای انتظار داشت ونفسی که فرو میرود بر بیاید؟بی او ،تنها،؟ ومنتظر بود؟آی مسیحیان یادتان نرود به کلیسا بروید.
آی!مهدی می آید شاید این جمعه بیاید،شاید. وچه قدر به ثبات گردنت مطمئنی که دعای فرج میخوانی وفریاد انتظار سر میدهی.
مادرم را سیلی زدند.در خانه اش را سوختند؛دستهای پدرم را بستند؛و مادر در کوچه های نامرد مردمان مدینه راه میرفت و بر در خانه اصحاب و مردمان میکوفت و میگفت علی تنها ست.ما در قرن بیست ویکم به سر میبریم قرن ها ست که از آن سیلی که بر مادرم روا دانستند،گذشته است.و قرن بیست و یکم را قرن پیشرفت و تجلی خواندند. سال 2007 میلادی ست؛قرن؛ قرن بیست ویکم است. آخ که چقدر علی تنها ست. ومهدی چه قدر غریب است در میان مدعیان انتظار.آی آدم ها که بر ساحل نشسته ،آرام و خندانید یک نفر در آب دارد میسپارد جان . نگران نباشید. ما در قرن بیست ویکم به سر میبریم.نگران نباشید.آدمیت دارد جان میسپارد.آی آدم ها نترسید . در قرن بیست ویکم به سر میبرید . نستله رسما در فروشگاه ها توزیع میشود و فلسطین زنده است هنوز.قلبش هنوز میتپد. ونوکیا آنتن دهی خوبی دارد.آی آدم ها نترسید . مکه در اعماق تاریخ پوسیده است.آدمیت نیز جان سپرده است.رمل های فکه را به حال خودش بگذارید.دستان چپاول گر ارتش زنده است.و شلمچه و طلائیه همان است که بود .این ها که می بینید یادمان نیستند.
رمل های فکه را به حال خودش رها کنید .
و لاله ها چه قدر قریب غریب اند.وادی مقدس کجاست؟فراموشش کنید.بید مجنون را به جنون خود واگذارید.موسی کفش هایت را بپوش؛مبادا خاک ، پاهایت را لمس کند.ما در قرن بیست ویکم به سر میبریم عصر تمدن وتکنولوژی .ای موسی کفش هایت را به پا کن .زندگی شهر نشینی زیباست.و البته که در و یلای شمالمان هم کیف میکنم.زندگی شهر نشینی زیباست موسی!روی خون ها راه میروی،نستله میخوری،زمستان ها به اسکی میروی،رستوران گلدن فودز تو را هوایی میکند،و وقتی کودکی از گرسنگی جان میدهد تو حق داری که دسر غذایت کافه گلاسه و کرم کارامل باشد.موسی تو چه میدانی ؟ تو از مایکل جک سون چه میدانی؟ آخر موسی شبان تو که حتی اسم پاجرو به گوشت نخورده است ؛ آخر چه میدانی که زندگی شهری چه لذتی دارد؟موسی شبان در قرن بیست ویکم تو را به فاخلع نعلیک چه کار؟موسی باور کن ما در قرن بیست ویکم زندگی میکنیم ؛ دیگر حتی یوسف و زیبایی اش را در بازار به رخ دیگران نمیکشیم و برده فروشی در بازارهایمان نداریم.موسی در قرن بیست ویکم اجسام انسان ها و یوسفها چه ارزشی دارد ؛وقتی میتوانی فکر خرید وفروش کنی ؛ وقتی میتوانی سرشت پاک آدمها و روح الهی آنها را با یک شبکه ماهواره ای و یا چند سایت اینترنتی و حتی چند عکس کوچک خرید وفروش کنی؟ نه.چرا خرید وفروش؟ مجانی !بی هزینه ؛
یوسف میفروشیم .
چرا بازار؟ همین جا .در خانه .پشت همین مانیتور .آدم؛ فکر؛ زندگی ؛رویا؛ و صد البته؛ پاکی ؛صداقت؛ عصمت ؛ تقوا و حیا .آخر موسی تو چرا نمی فهمی که در قرن بیست و یکم نبوت را از یوسف به خاطر سوار بر اسب بودن پس نمیگیرند؟موسی تا وقتی عشوه های گلزار و مهناز افشار هست و تا وقتی میتوان رقص و انواع و اقسام عفت وحیا وغیرت گرایی ها را به راحتی در سینمای جمهوری اسلامی دید ؛وقتی دنیای اینترنت وسینمای مملکت اسلامی ،تو را از گشتن دنبال شهوت پرستی وخودخواهی در جای دیگر؛ بی نیاز میکند؛ حالا چه قابلی دارد که تو کفش هایت را بپوشی یا نپوشی؟ موسی ! در قرن وبیست ویکم تو میتوانی وقتی آدمها از گرسنگی در گوشه خیابان جان میدهند با لذت و سرمستی تمام ، دوستانت را به بهترین رستوران شهر میهمان کنی . موسی ! باور کن قرن ،قرن بیست و یکم میلادی است. چفیه ات را به گردن بینداز، گناه کن ، نفس بکش ،آواز مهدی کجایی سر بده، نوکیا بخر،نکند یادت برود که وقتی چفیه به گردن میندازی به حرمت خون پاک صاحبان آن نگاهت را پاک گردانی. بگذار نگاه هایت پرواز کنند در این عالم واننفسا.موسی قرن بیست ویکم است.کدام فاخلع نعلیک؟کدام وادی مقدس؟
پرنده پرواز میکند .اگر پاهایش اسیر زمین شوند، دیگر پروازی درکار نخواهد بود؛ و وای بر آن روز که پرنده بال هایش را مثل پلک هایش در آتش بسوزاند . نه . پرنده رفتنی است...باید پرواز کند.پر بکشد،غریب غریب. پرنده باید پر بکشد پرواز کند و آنکه زنجیر اسارت از پای خویش پاره کند شهید عشق الهی است.پرنده باید پر بکشد.غریب غریب.
به یاد شهید عشق الهی ، حسن نظری ، فاتحه ای روحش را از دلمان میهمان کنیم.