سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قناعت دولتمندى را بس و خوى نیک نعمتى بود در دسترس . [ و حضرتش را از معنى « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیّاةً طَیِّبَةً » پرسیدند ، فرمود : ] آن قناعت است . [نهج البلاغه]
امروز: سه شنبه 103 آذر 13

  من از دوکوهه باز گشتم بی آن که دلم اسیر غربت دوکوهه شود.من از دوکوهه باز گشتم بی آن که حتی قطره ای اشک از برای این فراق بریزم.من از شلمچه رفتم وشلمچه هنوز برای من بغضی نا تمام است.من ازطلائیه بیرون آمدم بی آن که اشکی به حال دل خویش بریزم.دلی که جایی برای خدا ندارد.
من از خرمشهر رانده شدم.چون قدر ندانستم قدمگاهی که رویش راه میرفتم را.من از فکه،از سرزمین موعود،ازجایی که قلبم برای دیدنش میتپید رفتم بی آن که بتوانم لحظه ای آرام وتنها،تنها بدون حتی این دل نامرد اشک بریزم.وهر جا اشک ریختم برای یافتن پاسخ این سوال که مادرم با شهدا چه گفته بود که مراپذیرفتند.من،منی که هنوز من من میکنم.منی که خود از درون خویش آگاهم.منی که به گناهانم عالمم.منی که جاهلم.منی که ...

ودلم اسیر نشد.دلم یادش رفته بود به اسارت کدامین آزادی در بیاید.وپاسخ کدامین عشق را لبیک گوید.
حس وحال فکه؛غربت دوکوهه؛ دست غارتگر روی طلائیه؛چپاول شلمچه؛ هیچ کدام مرا اسیر نکرد.چرا که دلم اسیر شده بود.آن قدر که دیدن تو فقط برای کوتاه مدتی مرا بیدار کرد.واین چشمان باز خوابیدندواین پلک ها باز سوختند.
خدایا تو فیق درک حضور را به ما عطا فرما.بارالها پلکان سوخته مارا به نور وجودت آرامش عطاکن.و
چشمان کور مارا بینا فرما.
فاتحه برای شادی روح آقا حسن فراموش نشه.


 نوشته شده توسط پلک ... در چهارشنبه 86/1/1 و ساعت 12:58 صبح | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرگ ساده است...
آری!، تو بمان!
از میرحسین موسوی
از تحجر بیش از بی دینی رتج می برم
خاک بر سر انقلابی که شما کردید.
و اسرائیلی که به هیچ چیز رحم نمیکند...و مایی که بی رحم تر از اوی
مسؤلیم!!!
گونه ام داغ است از بوسه ناز تو...
...
دو رکعت سلام...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا