بسم الله النور
پی نوشت 1: بنا به صلاح دید های لازم؛ به اول متن منتقل شد.
پی نوشت 2:این متن رو نوشتم با همین زبان تند و تیز و احتمالا آزار دهنده چون دیگه تحمل این رو نداشتم که در این باره سکوت کنم .گرچه مادر خودم بهترین مادر دنیا هستند و از صمیم قلب دستشان را باید بوسید؛ اما همه این طور مادری و پدری نمی کنند. این متن به خاطر بعضی از صمیمی ترین دوستانم بود که شده اند مصداق برای این روایت...
بسم الله النور
چه دنیای کثیفی شده است. فساد همه جا را پر کرده است. سن دخترها 16 را که پا میگذارد و سن پسرها 18 را که میشنود؛ دیگر؛ تنها جایی نمیرود. دستش به دستان کسی دیگر گره خورده است.چه دنیای کثیفی شده است واقعا. بلدی همه این قصه ها را. نه؟
بس است دیگر! تمامش کنید. تا کِی؟ تا کجا؟ به کجا چنین گریزان؟ از که میگریزد؟ از همین دخترها و پسرهایی که تنها راه نمیرودند؟؟ اینها همه فرزندان خودتان هستند! فقط کافی است آن چشمها را بگشایید تا ببینید یکی از همینها توی خانه خودتان هست. فقط کافی است کمی چشمهایتان را باز کنید. از چه میگریزید آخر؟ از خودتان یا از واقعیتی که شما خلق کرده اید؟؟ اسمتان مادر است یا پدر؟ کجای این دنیایید؟ اصلا از فرزندتان چه میدانید؟؟ شما مادرید؟؟ پدرید؟؟ از پدری و مادری چه میدانید؟؟؟
تمام اینهایی که چند تار مویشان بیرون است یا کمی ژل و اکسی به مویشان زده اند؛ اگر به شماها باشد؛ همگی اعدام!!!! تیر باران!!!! خدا را شکر؛ شما ها خدا نشدید وگرنه همه اینها را به جرم کفر؛ گردن میزدید. با شما هستم. شمایانی که نامتان مثلا پدر است و مادر!!!!
خوب بلدید روضه بخوایند که وای چه دنیایی شده است و فساد پر شده است. آقا بیا!!! بس است دیگر!!!!آقا را هم کلافه کردید شمایان....خوب بلدید بخوانید وای خدایا چه دنیایی شده است...
و من یک سوال از شما دارم.آخرین باری که از صمیم قلب جوانتان را به آغوش کشیده و به او گفتید دوستت دارم را یادتان هست؟؟؟
یک سوال دیگر: آخرین باری که فریاد نثارش کردید و بی دین خوانده ایدش را چه طور؟ یادتان هست؟؟
یک سوال دیگر:آخرین بار که خودتان را جای او گذاشتید و درکش کردید را به خاطر می آورید؟؟
شده است یک بار چرای اندیشه و عمل او را از نگاه خودش ببینید؟؟ شده است باور کنید واقعیت ها همیشه آنی نیستند که شما فکر میکنید؟؟ شده است اشکش را ببینید و از لبخند و اشکش چیزی به ارث برید؟
حالا هم که مُد شده است؛ خاله و عمو و مادر و پدر شدن های اینترنتی...خوب است ها... که هیچ مادر و پدری برای فرزند خود مادر و پدر نشود هرکس برای فرزند دیگری . و هر جوانی به دنبال یک آغوش گرم؛ یک کلمه محبت؛ یک واژه درک؛ بگردد توی این دنیای مخملی اینترنت. جایی بیرون از خانه . به دنبال یک پدر ؛ یک مادر ...و حال آنکه مادر و پدری که در خانه، پیش او هستند؛ شده اند مادر و پدر یکی دیگر...
معذرت می خواهم از این واژه استفاده میکنم اما ... شما؛ توی این دنیای لجن زاری که ساخته اید؛ دم از بی بند و باری جوانان این آب و خاک نزنید که شما خود مقصرید!منکر اراده و اختیار انسان ها نیستم اما لطفا شما هم منکر تاثیر کوتاهی هایتان نشوید!
و همه چیز از آن جایی شروع میشود که خانه های ما؛ مادران و پدران ما؛ آنهایی نیستند که باید باشند...
نگویید فساد؛ نگویید دل باختن؛ از اینها دم نزنید! شما چه کرده اید؟ اگر محبتتان بالای سر فرزندتان بود؛ اگر محبت را نه فقط پول و دل نگرانی برایشان؛ که کمی و درک و عطوفت و مهربانی هم معنا میکردید ... اگر کمی خود را گاهی جای آنها میگذاشتید...اگر خود را پیغمبر و مصون از خطا نمی دانستید؛...
آن وقت امروز هیچ کس نبود که با یک جمله دوستت دارم؛ دل ببازد...یا کسی نبود که بگردد دنبال یک کلمه همراهی؛ یا کسی نبود که تابع مُدی باشد که فقط برای جلب یک کلمه نگاه ؛ ساخته شده باشد؛ یا ... چیزی که شمایان به فساد تعبیرش میکنید امروز نبود اگر شما آنهایی بودید که باید می بودید...