بسم الله النور
قلمم نمی چرخه...مثل بغضی که نمی ترکه؛ مثل اشکی که تو چشم جمع میشه و بیرون نمیریزه؛ مثل دلی که آتش میگیره و یه چیکه آب هم پیدا نمیشه...قلمم نچرخید، اما تمام حسم رو تو قلم مستور دیدم:
توی یکی از همین خونه ها،همین نزدیکی ها،دل یکی آتیش گرفته. از روی بوم هم که نیگا کنین میبینین که از توی پنجره یکی از همین خونه ها؛ آتیش میریزه بیرون. دل یکی آتیش گرفته...
تو اومدی اما کمی دیر.از ته یه خیابون دراز. مث یه سایه نگرانی. کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو حسابی آتیش زدی.به من میگن چیزی نگو. نباید هم بگم. اما دل یکی داره آتیش میگیره. دل یکی اینجا داره خاکستر میشه.کمی دیر اومدی اما یه راست رفتی سروقت دل یکی و دست کردی تو سینه ش و دلش رو آوردی بیرون و انداختی تو آتیش و بعد گذاشتیش سر جاش. اما اون دل آتیش گرفته بود؛ سوخته بود؛ جزقاله شده بود... واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر میشه.یکی داره تو چشات غرق میشه...یکی لای شیارای انگشتات داره گم میشه...یکی داره گُر میگیره. دل یکی آتیش گرفته.یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دلش. شاید خنک شه... میون این همه خونه که خفه خون گرفتن؛ یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه...
یکی اینجا سردشه.یکی همه ش شده زمستون.یکی بغض گیر کرده تو گلوش. و داره خفه میشه.یکی دل تنگه.توی یکی از همین خونه ها ؛ همین نزدیکی ها؛ دل یکی آتش گرفته. تو رو خدا؛ یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دلش بلکه خنک شه...
تو رو خدا یکی یه چیکه آب بریزه رو دلش...یکی، همین نزدیکی ، تو یکی از همین خونه ها، دلش آتش گرفته ، بغض داره خفش میکنه، اما نمیتونه گریه کنه...د لامسبا اگه آب نمیریزد رو دلش؛حداقل یه چک بخوابونید تو گوشش بتونه گریه کنه...
آهای!!!!
یکی اینجا نیست؟؟؟؟
میگم دل یکی آتیش گرفته!!! از روی بوم هم که نیگا کنین میبینین که از توی پنجره یکی از همین خونه ها؛ آتیش داره میریزه بیرون. دل یکی آتیش گرفته!!!یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دلش. شاید خنک شه... میون این همه خونه که خفه خون گرفتن؛ یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه...تو رو خدا یه چیکه آب بریزد رو دلش...بلکه خنک شه...