سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فراخ سینگى و بردبارى دست‏افزار سرورى است و سالارى . [نهج البلاغه]
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 14

بسم الله النور
و من امروز بازگشتم . به رسم عهدی که بسته بودیم.

شاید الان خیلی ها آن رفتن و این بازگشت را بگذارند به حساب کودکی، جهل، یا هر چیز دیگر. فرقی نمیکند.من این بچگی را دوست دارم، آن روز که رفتم تابم بریده بود، از تمام دین داران در خفا پر گناه، از تمام آن جامه دین بر تنان .... و گاه ترجیح میدهم نه از برای تسلیم و نه از برای گفتن از دلی پردرد یا یک دنیا حرف نگفتنی که از برای نبود واژه ای در توصیف بزرگانی!!! 4نقطه بگذارم.(و نه سه نقطه که آن نشان از سخن های ناگفتنی دارد)و شاید این بهتر باشد...

برفته بودم ، با دلی پر از خرده های شکسته جان ، با یک دنیا غم و آه و بسیار حسرت کشان... می خواستم ننویسم دیگر. حداقل اینجا، در میان این آدمها. اما امروز فهمیدم که رفتن چاره نیست. بلکه فراری است و شاید بهتر بشود گفت؛ خودخواهی ای برای نجات از کثیفی های این دنیا. یا همان گریز ، از تمام آدمهای اینجا...

و امروز بازگشتم چون جمله ای لابه لای افکارم چرخید:(می خواستم در انتخابات مجلس شرکت نکنم. نه مجلس و نه هیچ انتخابات دیگری اما یادم انداخت او ؛که کسی که نظر نداده و تلاشی در جهت بهبود شرایط نکرده است، حق نظر دادن ندارد! و امروز این دنیا با تمام سیاهی هایش با تمام آدمهایش؛ با تمام آنها که لباس دین میدزدند و حرامی گرایی شغل شریفشان میشود، بد است اما کسی که دست از جهاد میکشد و فرار میکند، به هر بهانه یا دلیل، از هر چیز و از هرکس، حق انتقاد که ندارد هیچ، باید روزی پاسخگو باشد که اگر حتی یک تلنگر کوچک شاید، روزی، لحظه ای، بر وجدان یک نفر و یا حتی خودش احتمال میداد که می تواند بزند و نزد؛ چرا را باید پاسخ دهد. که او خلیفه خدا بود بر زمین و باید خلیفه گری می کرد.بر خودش و روحش و بر زمین... گرچه هر چه باشد او، ذره ای است ، حقیر و خار در تمام این جهان، که گر بفهمند نشانی از گناهانش ؛ گر رود آن پرده ستاری او ، وای از آن روز که بر خدا میبرم پناه...)

و امروز می خواهم همه چیز را از نو آغاز کنم. بودنم؛ نوشتنم؛ همه چیزم را.
از نو آغاز میکنم و این بار با یک بسم الله: اینجا جهادگاه ما با خودمان ،نفسمان و هر سیاهی جهان است.*

 

 

 

*و ما به جرم انسان بودن، و خلیفه اللهی جهادگر باید باشیم.

 

                                                                                                                                                                      والسلام


 نوشته شده توسط پلک ... در دوشنبه 86/10/17 و ساعت 4:33 عصر | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرگ ساده است...
آری!، تو بمان!
از میرحسین موسوی
از تحجر بیش از بی دینی رتج می برم
خاک بر سر انقلابی که شما کردید.
و اسرائیلی که به هیچ چیز رحم نمیکند...و مایی که بی رحم تر از اوی
مسؤلیم!!!
گونه ام داغ است از بوسه ناز تو...
...
دو رکعت سلام...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا